سیب و نرگس

سیب,بوی کربلا میدهد بوی حبیب و نرگس گلی است که سالها پشت پنجره حیاتمان به انتظارش نشسته ایم...حال سیب و نرگس چه پیوندی با هم دارد؟؟

سیب و نرگس

سیب,بوی کربلا میدهد بوی حبیب و نرگس گلی است که سالها پشت پنجره حیاتمان به انتظارش نشسته ایم...حال سیب و نرگس چه پیوندی با هم دارد؟؟

سیب و نرگس

ســـجاده ولایـــتم

را

روبـــروی تـــو پــهـــن کـــرده ام...

شُـــده ام

ســـراپـــا چشـــم،
ســـراپـــا دل،
ســـراپاشــنیدن...
بـــرای صــرف واژه ولـــایت...

تـــا نـــکند در لحظــه های انتظــار آمــدنش
در لحظــه های آمدنش
روسیاه
مـادر باشــم.!

طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان


کلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت کردن بودن

هر کی با دوستای خودش گرم گرفته بود.

یهو معلم اومد تو کلاس و سر و صداها هم یواش یواش خوابید!

بعدشم طبق روال همیشگیشون شروع کردن به خوندن لیست حضور و غیاب...

بزرگراه همت............... حاضر

مجتمع فرهنگی همت.... حاضر                                                              

غیرت همت ................ غائب

ورزشگاه همت............. حاضر

مردونگی همت............ غائب

مرام همت.................  غائب                                      

سمینار همت.............. حاضر

آقایی همت................. غایب

صداقت همت............... غائب

همایش همت............. حاضر

صفای همت ............... غایب

اراده ی همت ..............غایب

فرهنگ همت ..............غایب

............
غایبا از حاضرا بیشتر بودن ..... کلاس تعطیل

منبع:http://shalamchehcenter.mihanblog.com
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۰ ، ۱۷:۵۵
زهرا احمدی مفرد
گزیده ای از دیوان امام (ره):

آتشی از عشق در جانم فکندی٬ خوش فکندی              من که جز عشق تو آغازی وپایانی ندارم

عاشقم جز عشق تو در دست من چیزی نباشد           عاشقم جز عشق تو بر عشق برهانی ندارم

                                                    ***************

چشم تو وخورشید جهان تاب کجا؟                              یاد رخ دلدار ودل خواب کجا؟

با این تن خاکی ملکوتی نشوی                                  ای دوست تراب ورب الارباب کجا؟

                                                        **************

در محفل دوستان به جز یاد تو نیست                          آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست

شیرین لب وشیرین خط وشیرین گفتار                         آن کیست که بااین همه فرهاد تو نیست.

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۲۸
زهرا احمدی مفرد
سالها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پر زدن آن سوی آسمان بود

آرزویش همیشه دیدن آن سوی آسمان بود...

*********

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

وخدا تکه ای خاک برداشت

آسمان را درآن کاشت

خاک را توی دستان خود ورز داد

روح خود را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد

پر گرفت واز زمین دور شد.

*********

راستی!

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات اینهمه از خدا دور هستم؟!!!

(روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس -عرفان نظر آهاری)

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۸۹ ، ۰۹:۲۱
زهرا احمدی مفرد
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۸۹ ، ۱۱:۴۷
زهرا احمدی مفرد
وتو بودی که سحر گفت بدم

وفلق گفت بمان

بلبلی گفت هنوز

گر روی ساکت وآرام

بدان!

بی تو دریا مرده است

بی توصحرا خفته است

لک لکی پر زد ورفت

قلبمان در گروت

روحمان جاری بود

آسمان نعره ی آرامی زد

گفت ماها همگی

بی تو صحرا هستیم

خشک وبی آب وعلف 

وچه کس بعد از تو

دست بر رو وسر ما بکشد

وتو گفتی به همه

بی هیاهو وقشنگ

نزدیک اما دورم

جاری اما ساکن

می روم تا همه دانند که من

عشق را روی زمین تجربه کردم

وسرانجام

بیایم چو نسیم

 چو پیام سحری بی پایان

همچو رود

که ز دنیا ببرم

 تپش قلب زمین

*********

وهنوز

چشم هامان پر اشک

سینه ها غرق صدا

وبه لب ها حک شد

مهر بی رحم سکوت

وتو انگار هنوز

گوش نسپردی به صدای تپش قلب زمین

به صدای نفس تنگ شده

ومن چشم به در

می نشینم سر راهت

که بیایی شاید... .

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۸۹ ، ۱۱:۴۳
زهرا احمدی مفرد