به پاس همه ی طعنه شنیدنها
به پاس همه ی چپ چپ نگاه کردنها
به پاس همه ی مسخره کردنها
به پاس همه ی استدلالهای غریب برای رد کردن تو
به پاس همه ی کنایه ها
به پاس همه ی متلک هایی که به خاطر وجود تو گفته شد
به پاس همه ی نگاه هایی که دیدند تو را و نادیده گرفتند
به پاس همه ی سیاهیت
به پاس همه ی حفاظت و صیانتت
به پاس همه اشک هایی که در گوشه تو پنهان شد
به پاس عزتت
به پاس همه و همه...
دوستت دارم
نه اندک
آنچنان که حاظر نیستم تو را از خود جدا کنم
تویی که وارث زهرایی.
و تو
همان چادر منی
ای وام دار دخت رسول!!
کدام مسئله را حل میکنی؟
برای کدام امتحان درس میخوانی؟
به چه امید نفس میکشی؟
کیف و کلاسورت را از چه پر میکنی؟
کدام اضطراب را به جان میخری؟
دیر رسین به اتوبوس و کلاس را یا نمره گرفتن؟
دلت را به چه چیز بسته ای؟
به مدرک به ماشین؟
.
.
.
آی پسر دانشجو به تو چه مربوط که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شدند؟جوانی به خاک افتاد؟
.
.
.
آی دختر دانشجو به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند؟و آنان را زنده به گور کردند؟
یادداشتی از شهید احمدرضا احدی
رتبه1کنکور پزشکی سال64.
فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی
مپندارید که تنها عاشورائیان را به بلا آزموده اند........
صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است........
سید شهیدان اهل قلم.
......
راهیان,
اول فکه و آوینی
دوم کمیل و حنظله و لب تشنه های کانال
سوم طلائیه و همت و باکری ها
چهارم شلمچه و خرازی
پنجم اروند و...
.....
بار گرانی بر زمین مانده است!!!