گزیده ای از دیوان امام (ره):
آتشی از عشق در جانم فکندی٬ خوش فکندی من که جز عشق تو آغازی وپایانی ندارم
عاشقم جز عشق تو در دست من چیزی نباشد عاشقم جز عشق تو بر عشق برهانی ندارم
***************
چشم تو وخورشید جهان تاب کجا؟ یاد رخ دلدار ودل خواب کجا؟
با این تن خاکی ملکوتی نشوی ای دوست تراب ورب الارباب کجا؟
**************
در محفل دوستان به جز یاد تو نیست آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست
شیرین لب وشیرین خط وشیرین گفتار آن کیست که بااین همه فرهاد تو نیست.